720 WEB-DL Subtitles

At 00:00:16,943, Character said: ‫دگرديسي گياهيِ مادمازل فلورا

2
At 00:00:45,630, Character said: ‫اسم من فلوراست.

3
At 00:00:47,836, Character said: ‫و پيش از رفتن به سکوتِ گياهي

4
At 00:00:51,234, Character said: ‫46روز با يک سرباز در نِمور زندگي کردم
‫(پادگاني در بخش مرکزيِ شمال فرانسه که اکنون تبديل به منطقه توريستي شده)

5
At 00:00:58,038, Character said: ‫به شکل باورنکردني
‫حوصله‌ام سر رفته بود

6
At 00:01:05,525, Character said: ‫اسمش شارل بود

7
At 00:01:08,783, Character said: ‫ماه نوامبر بود

8
At 00:01:10,504, Character said: ‫هيچکي رو نمي‌شناختم

9
At 00:01:21,632, Character said: ‫توي اتاق خواب
‫يه پرده پلاستيکي بود

10
At 00:01:24,532, Character said: ‫که بوي مواد شوينده صنعتي مي‌داد

11
At 00:01:27,538, Character said: ‫اگه شارل بيشتر اونجا مي‌موند

12
At 00:01:29,943, Character said: ‫کل روز خواب‌آلود نبودم

13
At 00:01:32,991, Character said: ‫من چيزي حس نمي‌کردم

14
At 00:01:34,769, Character said: ‫هيج کاري ‌نمي‌کردم

15
At 00:01:36,785, Character said: ‫فقط يه خورده آشپزي

16
At 00:01:38,828, Character said: ‫خوراکي‌هاي خوشمزه.

17
At 00:01:41,241, Character said: ‫من با شارل که مرد جذابي بود خوابيده بودم
‫ولي خيلي از خدمت تو ارتش گلايه مي‌کرد

18
At 00:01:43,858, Character said: ‫ولي خيلي از خدمت تو ارتش گلايه مي‌کرد

19
At 00:01:46,505, Character said: ‫حتي بيشتر از قبل احساس خواب آلودگي کردم

20
At 00:01:50,310, Character said: ‫اشياء نفرت انگيز بودند

21
At 00:01:53,012, Character said: ‫نه کتابي داشتم

22
At 00:01:54,550, Character said: ‫و نه پولي براي خريد اونها

23
At 00:01:57,598, Character said: ‫تمام روز در انتظار غروب بودم

24
At 00:01:59,559, Character said: ‫و غروب که مي‌شد، در انتظار روز بعد

25
At 00:02:02,382, Character said: ‫مسخره ست که تو اين مسائل چقدر همه چي لغزنده ميشه

26
At 00:02:06,872, Character said: ‫نمي‌خواستم خودم رو مجبور به حرکت کنم

27
At 00:02:09,733, Character said: ‫داشتم مجلات قديمي رو مي‌خوندم
‫با موضوعات آزاد

28
At 00:02:12,816, Character said: ‫اونها از زنان سرد صحبت مي‌کردن

29
At 00:02:14,707, Character said: ‫و داستان‌هايي با شخصيت‌هاي بي‌روح

30
At 00:02:16,941, Character said: ‫اما چرا هميشه زنان سرد و بي‌روح هستن و بقيه اينجور نيستن

31
At 00:02:23,803, Character said: ‫همينجور طول کشيد

32
At 00:02:26,407, Character said: ‫و چقدر هم کند و ملال آور بود.

33
At 00:02:31,016, Character said: ‫شارل داشت سرم فرياد مي‌زد
‫چون داشتم از تخت مي‌انداختمش پايين.

34
At 00:02:49,147, Character said: ‫چقدر غرغرو بود

35
At 00:02:52,652, Character said: ‫وقتي امواج راديو تداخل پيدا مي‌کردند غر مي‌زد

36
At 00:02:55,464, Character said: ‫وقتي تخم مرغ‌هاي آب پز، سفت مي‌شدند غر مي‌زد

37
At 00:02:59,303, Character said: ‫حتي حوصله‌اش هم نداشتم

38
At 00:03:02,967, Character said: ‫شارل ساعت هفت بيرون مي رفت، ظهر برمي گشت،

39
At 00:03:06,061, Character said: ‫ساعت يک دوباره مي‌رفت
‫ساعت هفت برمي‌گشت.

40
At 00:03:09,014, Character said: ‫ساعت هشت مي‌رفت
‫نيمه شب برمي‌گشت

41
At 00:03:11,913, Character said: ‫براي آماده باش شبانه.
‫بايد به حالش تاسف مي‌خوردم

42
At 00:03:15,366, Character said: ‫اما بعد...

43
At 00:03:17,228, Character said: ‫چه بطالتي

44
At 00:03:23,415, Character said: ‫خونه خالي بود

45
At 00:03:25,075, Character said: ‫و تنها يه پيرزن غمگين

46
At 00:03:28,088, Character said: ‫و يه فروشنده گوشت خوک ساکن بودن

47
At 00:03:30,047, Character said: ‫و خوشبختانه...

48
At 00:03:32,286, Character said: ‫يه گياه سر سبز

49
At 00:03:36,093, Character said: ‫من...

50
At 00:03:37,844, Character said: ‫هرگز توي روستا زندگي نکرده بودم

51
At 00:04:00,830, Character said: ‫عصرها
‫فقط عصرها

52
At 00:04:03,510, Character said: ‫نسيم ملايمي در قسمت شمالي رود
‫loing مي‌وزيد
‫(رودخانه‌اي در مرکز فرانسه)

53
At 00:04:06,072, Character said: ‫رودخانه به حرکت درآمده بود

54
At 00:04:08,962, Character said: ‫کناره‌هاي رودخانه بوي درختچه ليمو مي داد.

55
At 00:04:14,887, Character said: ‫و اگه ‌نمي‌دونستم که ممکنه از نوشيدن آب کثيف بميرم

56
At 00:04:19,160, Character said: ‫همه‌ي اين پيچ‌وخم‌هاي گل‌آلود را مي‌نوشيدم

57
At 00:04:21,972, Character said: ‫در حالي که به جزاير کوچک نوک‌تيز چسبيده بودم

58
At 00:04:30,880, Character said: ‫ديگه هرگز به آدم‌ها نگاه نکردم

59
At 00:04:33,505, Character said: ‫فقط گياهان

60
At 00:04:36,937, Character said: ‫من به بوي نمِ زير پل خو گرفته بودم

61
At 00:04:50,046, Character said: ‫اگه فقط شارل مي‌تونست حرف بزنه...

62
At 00:04:55,129, Character said: ‫ولي بينيش تو بازي بوکس شکسته بود

63
At 00:04:58,081, Character said: ‫تنها لباس غير نظامي اون

64
At 00:05:00,465, Character said: ‫يه لباس نايلوني از جنس پشم گوسفند
‫با جيب‌هاي روي زانو بود

65
At 00:05:04,477, Character said: ‫بعض وقتها سر غذا به اين فکر مي‌کردم

66
At 00:05:07,477, Character said: ‫اگه اون انسان جاوه‌اي نبود
‫(انسان جاوه‌اي يکي از نخستين نمونه‌هاي شناخته‌شده انسان راست‌قامت در علم قوم شناسي)

67
At 00:05:13,423, Character said: ‫اون چيزي که قوم شناسان دنبالش هستن

68
At 00:05:11,933, Character said: ‫آيا چنين صورت پهني داشت

69
At 00:05:14,050, Character said: ‫و چنين پوست پر از حفره اي

70
At 00:05:15,707, Character said: ‫به خودم گفتم امکان نداره

71
At 00:05:18,113, Character said: ‫فردا وسايلم رو جمع مي‌کنم

72
At 00:05:19,918, Character said: ‫به پاريس برمي گردم،
‫خيابان هجدهم گوادلوپ

73
At 00:05:23,113, Character said: ‫و اتوبوس ها رو خواهم ديد.

74
At 00:05:26,356, Character said: ‫اما براي اون

75
At 00:05:27,856, Character said: ‫بايد خودم رو وادار به تصميم گيري مي‌کردم

76
At 00:05:31,505, Character said: ‫و نتونستم تصميمي بگيرم

77
At 00:05:35,738, Character said: ‫بنابراين تو
‫موندم Nemours

78
At 00:05:47,740, Character said: ‫و غير از اينها، بايد اونجا بودم تا اون قهوه اش رو بنوشه

79
At 00:05:50,762, Character said: ‫بعد غذا

80
At 00:05:52,012, Character said: ‫شارل مقدار زيادي قهوه نوشيد

81
At 00:05:55,520, Character said: ‫من ازش متنفرم

82
At 00:05:58,561, Character said: ‫اول از همه اينکه من از اين چيزي که مي‌خوريم خوشم نمياد

83
At 00:06:00,773, Character said: ‫مغذي نيست

84
At 00:06:02,724, Character said: ‫شما رو عصبي مي‌کنه

85
At 00:06:04,343, Character said: ‫اما شارل قهوه رو دوست داره
‫اون هرگز چاي يا عرق کاسني نمي‌نوشه

86
At 00:06:08,124, Character said: ‫اون ميگه يه فنجون قهوه دبش به من بده

87
At 00:06:10,131, Character said: ‫من رو ياد مادربزرگم ميندازه

88
At 00:06:12,876, Character said: ‫ما پول زيادي براي قهوه خرج مي‌کرديم

89
At 00:06:15,431, Character said: ‫اون بود که با ليست مواد غذايي براي خريد مي‌رفت

90
At 00:06:17,321, Character said: ‫ما هرگز کره و روغن حيواني نخورديم

91
At 00:06:19,141, Character said: ‫Végétalplase"فقط از
‫يا"Lagarino"
‫خريد مي‌کرديم (فروشگاه هاي مواد غذايي ارگانيک و گلخانه اي)

92
At 00:06:22,501, Character said: ‫مواد غذايي حال بهم زني مثل اينها

93
At 00:06:24,031, Character said: ‫مردم رو مي‌کشه

94
At 00:06:25,876, Character said: ‫پارسال تو روزنامه خوندم که

95
At 00:06:28,094, Character said: ‫هزاران هلندي به خاطر انتشار اون (گازها) جان باختن

96
At 00:06:32,339, Character said: ‫و با اين حال اونها بيشتر از آمريکايي‌ها کشاورزي مي‌کنن

97
At 00:06:37,130, Character said: ‫اما شارل چيزهايي که تو روزنامه ميخونه رو باور نداره

98
At 00:06:39,380, Character said: ‫براي اينکه اون نظرش رو عوض کنه زمان بيشتري لازمه

99
At 00:06:49,475, Character said: ‫کارهايي

100
At 00:06:51,184, Character said: ‫توسط من انجام شد

101
At 00:06:53,973, Character said: ‫با هدايت من.

102
At 00:06:56,176, Character said: ‫من تصور مي‌کردم

103
At 00:06:58,009, Character said: ‫که اونها چيزي رو از من پنهون مي‌کنن

104
At 00:07:06,923, Character said: ‫خوشبختانه آب وجود داشت

105
At 00:07:51,423, Character said: ‫هر شب به کرانه‌هاي خيس و مرطوب اونجا مي‌رفتم

106
At 00:07:54,892, Character said: ‫اونجا مثل يک خلاء زماني بود

107
At 00:07:59,424, Character said: ‫اينجا جاييه که زمين تبديل به گل شده

108
At 00:08:02,276, Character said: ‫و گل تبديل به آب

109
At 00:08:05,749, Character said: ‫مي‌دونستم که روزي اين نواي درخشان

110
At 00:08:09,040, Character said: ‫(مثل خون) در رگ‌هايم جريان پيدا مي‌کنه

111
At 00:08:11,849, Character said: ‫در حال بهبودي بودم

112
At 00:08:15,375, Character said: ‫اين يک بازگشت جنيني به زندگي بود

113
At 00:08:18,231, Character said: ‫و ذهنم بيدار شده بود

114
At 00:08:20,012, Character said: ‫مثل قورباغه هاي کوچک
‫که جست و خيز مي‌کردند

115
At 00:08:23,418, Character said: ‫روز يکشنبه...

116
At 00:08:25,291, Character said: ‫بعد از مراسم کليسا که شارل منو با خودش کشوند اونجا...

117
At 00:08:28,387, Character said: ‫بين دو نيروي متضاد قرارگرفتم

118
At 00:08:32,496, Character said: ‫شارل گفت

119
At 00:08:34,387, Character said: ‫کار يک شرِ گريزناپذير است

120
At 00:08:37,652, Character said: ‫و او ساعت‌ها در مورد کتابچه‌ دستورالعمل نظامي خود فکر مي‌کرد.

121
At 00:08:54,353, Character said: ‫گاهي اوقات...

122
At 00:08:58,570, Character said: ‫به من توجه مي‌کرد

123
At 00:09:10,464, Character said: ‫اما

124
At 00:09:12,090, Character said: ‫متأسفانه براي هر کاري زماني وجود داشت

125
At 00:09:17,820, Character said: ‫درسته؟

126
At 00:09:23,818, Character said: ‫اون روز

127
At 00:09:25,361, Character said: ‫من دويدم

128
At 00:09:26,541, Character said: ‫کشش آب رو حس کردم.

129
At 00:09:29,666, Character said: ‫مجبور شدم به رودخونه برم

130
At 00:09:32,601, Character said: ‫رفتم کنار رودخونه و خودم رو پيدا کردم

131
At 00:09:37,133, Character said: ‫وقتي برگشتم خونه
‫شارل بدون اينکه چيزي بگه مشغول خوردن بود

132
At 00:09:45,602, Character said: ‫اصولي

133
At 00:09:47,639, Character said: ‫بهداشتي

134
At 00:09:52,092, Character said: ‫به صرفه

135
At 00:09:58,814, Character said: ‫سکوت بزرگي در وجودم برپا شد

136
At 00:10:02,149, Character said: ‫به طور شگفت انگيزي گياهي بود

137
At 00:10:38,617, Character said: ‫ديگه به اين دنيا تعلق نداشتم

138
At 00:10:42,455, Character said: ‫خداحافظ خواهرم

139
At 00:10:44,336, Character said: ‫همون که توي خشکشويي کار مي‌کرد

140
At 00:10:46,977, Character said: ‫خداحافظ ليموناد

141
At 00:10:49,110, Character said: ‫و کفش‌هاي واکس خورده

142